بارالها …
“زخم”ها ، “رحم” میخواهند …
فقط این دو نقطه را بردار …


[ چهار شنبه 23 مرداد 1392 ] [ 16:27 ] [ M e H d I ]
[ ]

-- بيهوده متاز که مقصد خاک است

هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن

- نماز وقت خداست انرا به ديگران ندهيم

- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن

- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود

- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود

- هرگز از کسي که هميشه با من موافق بود چيزي ياد نگرفتم

- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست

- دستي را بپذير که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است

- تنها موقعی حرف بزن كه ارزش سخنت بیش از سكوت كردن باشد

- هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد

- مرد بزرگ، كسي است كه در سينۀ‌خود ، قلبي كودكانه داشته باشد

- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر كه بتوانی چراغی به آن نصب كنی

- يادها رفتند و ما هم ميرويم از يادها. کي بماند برگ کاهي در ميان بادها

- هيچوقت نمی‌توانيد با مشت گره ‌کرده ، دست کسی را به گرمی بفشاريد

- نگاه ما به زندگي و کردار ما تعيين کننده ي حوادثي است که بر ما مي گذرد

- کاش در کتاب قطور زندگي سطري باشيم ماندني ... نه حاشيه اي از ياد رفتني

- هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد

- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی ش

- دوست داشتن کسي که لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است

 


[ دو شنبه 21 مرداد 1392 ] [ 13:11 ] [ M e H d I ]
[ ]

پیرمرد


پيرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بوددختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشتوقتی به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفتمی دانم از اين گل ها خوشت آمده است. به زنم مي گويم كه دادم شان به توگمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دسته گل را پذيرفت و پيرمرد را نگاه كردكه از پله‏ های اتوبوس پايين می رفت و وارد قبرستان كوچك شهر می شد


[ دو شنبه 21 مرداد 1392 ] [ 13:9 ] [ M e H d I ]
[ ]

زیبایی زندگی

زندگی زيباست زشتی ‌های آن تقصير ماست

در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست

زندگي آب رواني است روان مي‌گذرد..........

آنچه تقدير من و توست همان می ‌گذرد



[ دو شنبه 21 مرداد 1392 ] [ 13:5 ] [ M e H d I ]
[ ]

به تو که فکر می کنم

بی اختیار

به حماقت خود لبخند می زنم

سیاه لشکری بودم

در عشق تو

و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …


افسوس

[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:14 ] [ M e H d I ]
[ ]

تو که میدانستی با چه اشتیاقی
 
 خودم را قسمت میکنم

پس چرا …
 
زودتر از تکه تکه شدنم…
 
 جوابم نکردی…
 
برای خداحافظی
 
 خیلی دیر بود… خیلی دیر !


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:13 ] [ M e H d I ]
[ ]

من بودم و غروبی سرخ که نشان از تاریکی تلخی داشت
 


به ذهنم فشار آوردم تا تو را به خاطر آورم
 

ولی هر چه سعی کردم به ذهنم هم نیومدی
 

همان لحظه که خورشید خانم داشت می رفت
 

به خاطرم اومد که تو تمام هستی من بودی
 

ولی نمیدانستم که به زیبا یهای دنیا نباید دل بست
 

به تویی که زیبایی محض بودی
 

آنروز غروب عشق من بود
 

من فهمیدم که وعده هایت وفایی ندارد
 

شکوه هایی که از تو داشتم به فراموشی سپردم
 

و گفتم که باید او را زخاطر برد
 

خورشید رفت و شب امد
 

ولی من هنوز روز را ندیده ام
 

اگر هر غروب طلوعی دارد
 

ولی این غروب طلوعی ندارد
 

حالا دیگر من مانده ام و یک دنیا تاریکی
 

غروب عشق اگر غمگین بود
 

ولی برایم دوست داشتنی بود
 
 


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:12 ] [ M e H d I ]
[ ]

 
زیــر بــارون، جـای خـالی بـوسۀ گرمت رُ با تـموم وجـود، حـس کردم …
 

زیــر بــارون، اشـک های لحـظۀ خـداحافظی رُ تو ذهـنم، تـداعی کـردم …
 

زیــر بــارون، ایـن دنیـای بـیوفـا رُ تا دلت بـخواد، نفـرین کـردم …
 

زیــر بــارون، از عشـقی کـه تـو قـلبم حـک کـردی، یـادی کـردم …
 

زیــر بــارون ، بـه پـشت سـرم نـگاه کردم و ۱۸ سـال زندگی رُ بـاور کـردم …
 

زیــر بــارون، بـه تـموم بـهونه هـامون تبـسم تـلخی کـردم …
 

زیــر بــارون، بـه حـکمت خـدا از تـه دل شـک کـردم …
 

زیــر بــارون، بـه فـرار ثـانیه هـا اعـتقادپیـدا کـردم …


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:12 ] [ M e H d I ]
[ ]

خداحافظ گل لادن، تموم عاشقا باختن.


ببین هم گریه هام از عشق، چه زندونی برام ساختن.


خداحافظ گل پونه، گل تنهای بی خونه.


لالایی ها دیگه خوابی، به چشمونم نمی شونه.


یکی با چشمای نازش، دل کوچیکمو لرزوند.


یکی با دست ناپاکش، گلای باغچمو سوزوند.


تو این شب های تو در تو، خداحافظ گل شب بو.


هنوز آوار تنهایی، داره می باره از هر سو.


خداحافظ گل مریم، گل مظلوم پر دردم.


نشد با این تن زخمی، به آغوش تو برگردم.


نشد تا بغض چشماتو، به خواب قصه بسپارم،


از این فصل سکوت و شب، غم بارونو بردارم.


نمی دونی چه دلتنگم، از این خواب زمستونی،


تو که بیدار بیداری، بگو از شب چی می دونی ؟


تو این رویای سر در گم، خداحافظ گل گندم.


تو هم بازیچه ای بودی، تو دست سرد این مردم.


خداحافظ گل پونه، که بارونی نمی تونه

 

 طلسم بغضو برداره، از این پاییز دیوونه


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:11 ] [ M e H d I ]
[ ]

دختری به کوروش کبیر گفت :‌

 

من عاشق تو هستم ! کوروش گفت من لایق شما نیستم

 

لیاقت شما برادرم هست که از من زیباتر هست

 

 و اکنون در پشت سر شما ایستاده است  

 

دخترک به پشت سرش نگاه کرد اما کسی نبود ؛

 

 کوروش کبیر به او گفت اگر عاشق بودی

 

پشت سرت را نگاه نمیکردی

[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:10 ] [ M e H d I ]
[ ]

ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی ؟


رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی


حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی


چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:10 ] [ M e H d I ]
[ ]

یه نگاه به کفش های قشنگت کن دو عاشق ؛

 

 دو یار که بدون هم جایی نمیرن با هم خاکی  

 

میشن با هم میرن زیر بارون ؛

 

 اگه یکی فدا شد دیگری هم فدا میشه ؛

 

کاش آدمها از کفشاشون یاد میگرفتند رسم وفاداری و عشق رو


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:9 ] [ M e H d I ]
[ ]

گفتم : تو شیرین منی ! گفتی :‌ تو فرهادی مگر ؟

 

 گفتم خرابت میشوم . گفتی : تو آبادی

 

مگر ؟ گفتم ندادی دل به من .

 

 گفتی تو جان دادی مگر ؟‌ گفتم ز کویت میروم .

 

گفتی : توآزادی مگر ؟‌

 

گفتم فراموشم مکن .

 

                                                   گفتی : تو در یادی مگر ؟


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:8 ] [ M e H d I ]
[ ]

من که تصویری ندارم در نگاه هیچکس / خوب شد هرگز نبودم تکیه گاه هیچکس /

 

کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من / تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچکس / بهترین

 

تقدیر گلها چیدن و پژمردن است / سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس ...


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:5 ] [ M e H d I ]
[ ]

به سلامتی اون دختری که سردی دستاشو با گرمای بخاری ماشین

 

یه بچه پولدار عوض نمیکنه به سلامتی اون پسری

 

 که وقتی یه دختر ناز خوشگل تو خیابون می بینه

 

 سرش رو بندازه پایین بگه هر چی هم

 

که باشی انگشت کوچیک یه عشق

 

خودم نمیشی....


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:2 ] [ M e H d I ]
[ ]

دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛

 

دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ...

 

 اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛

 

 به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛

 

 با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛

 

 که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 23:0 ] [ M e H d I ]
[ ]

همیشه بهم میگفت زندگیمی....

 

وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟

 

گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 22:56 ] [ M e H d I ]
[ ]

خسته ام...

خسته ام؛

خسته تر از آنی که خیانت کنم

...تنهایم؛

تنها تر از آنی که عاشق شوم


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 19:0 ] [ M e H d I ]
[ ]

بی اعتنایی

پرستوهای محبت از سرزمین دل انسان ها پر کشیده اند،

به راههای دور.

دیگر گلهای مهربانی

در دل کسی جوانه نمی زند.

نشانی از عشق اگر هست،

تنها رد پایی است

آن هم سال هاست که پوشیده شده،

با برف های سرد و سنگین بی اعتنایی...



[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:58 ] [ M e H d I ]
[ ]

تنگــــــ دست

به او این گونه نگاه نکن

توچه می دانی از رازدلش


توصبح ازخواب بیدارمی شوی


او از اینکه زنده ازخواب بیدارشده خوشحال است


و درون سطلهای شهر به دنبال سیب گاززده ی تو می گردد

وقتی تولباسهای تازه اتوکرده ات رامیپوشی


او سرچهارراه هابرای تواسفنددودمی کند


وقتی تو همراه پدرت به پارک می روی


اوبه دنبال زغال برای پدرش است


وقتی تو آغوش مادرت رالمس می کنی


بایدازخانه بیرون باشدمادراو مهمان دارد


وقتی تو باشکم پر به رختخواب میروی


اوباشکمی خالی وچشم گریان در فکر آن است


آیافردا نیز زنده ازخواب بیدار میشود؟



[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:57 ] [ M e H d I ]
[ ]

مرا اینگونه باور کن...

کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته...

خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟!

نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟

که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟

مرا اینگونه باور کن


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:56 ] [ M e H d I ]
[ ]

بزنی نازت می كنم نازم كنی دیوونت میشم فراموشم كنی بیادتم بیادم باشی همیشه باهاتم دوسم داشته باشی برات میمیرم تنهام بزاری منتظرت می مونم
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
این قانون معرفت منه


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:54 ] [ M e H d I ]
[ ]

عشق یعنی آن نخستین حرفها

عشق یعنی در میان برفها

عشق یعنی یاد آن روز نخست

 عشق یعنی هر چه در آن یاد توست


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:53 ] [ M e H d I ]
[ ]

خیال من! محال من!

دلیل قیل و قال من

دوباره جار میزنم...

کجـــــــــــــــــــــاا ااااااااااایییییییی مال من!


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:52 ] [ M e H d I ]
[ ]

اگر تو نبودی

زمین یک زیر سیگاری گلی بود

جایی

برای خاموش کردن

بی حوصلگیها


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:51 ] [ M e H d I ]
[ ]


درشکه ای سیاه می خواهم

که یاد تو را با خود ببرد

یا نه

نه

یاد تو باشد

مرا با خود ببرد


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:48 ] [ M e H d I ]
[ ]


درشکه ای سیاه می خواهم

که یاد تو را با خود ببرد

یا نه

نه

یاد تو باشد

مرا با خود ببرد


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:43 ] [ M e H d I ]
[ ]


نقطه می گذاری انتهای خط . . .

و من باز می رسم سر سطر !

تو دوباره با نقطه ای تمامم می کنی . . .

و من سمج تر از هزار سطر به پایان رسیده . . .

شروع می کنم !


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:41 ] [ M e H d I ]
[ ]


پیش از آنی که به چشمان تو عادت بکنم

 باید ای دوست به هجران تو عادت بکنم

یا نباید به سرآغاز تو نزدیک شوم

 یا از آغاز به پایان تو عادت بکنم

بهتر آن است که چشم از تو بپوشم انگار

تا به چشمان پشیمان تو عادت بکنم


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:40 ] [ M e H d I ]
[ ]


آنکه که قلب خاکی اش را

سنگفرش قدم هایت می کند

منم . . .


[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 18:38 ] [ M e H d I ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 12 صفحه بعد